یکســـــــالگــــــی
خدایاشکرت اصلا باورم نمیشه یکسال گذشت وشما یکساله شدی انگار همین دیروز بود که رفتم برای زایمان. چندروز مونده بود به تولد شما من کم کم داشتم خودمو برای این روز قشنگ آماده میکردم من وبابایی تصمیم گرفتیم یه جشن کوچیک وساده برگزار کنیم ومهمونها فقط دوتا مامانبزرگها وبابابزرگها وخاله ها وزن عموت بودن کیک تولدهم خودم پختم بازله وشربت .کلی هم کادو برات اوردن دست همشون درد نکنه من وبابایی هم برای کادوی تولدت مقداری پول برات پس انداز کردیم چون وسیله واسباب بازی ولباس همه چیز داشتی مبارکت باشه عزیزم. روز8اردیبهشت شما باید واکسن یکسالگی میزدی وقتی واکسن رو زدی خداروشکر نه تب ونه درد داشتی وبه مراتب خیلی از واکسنهای قبلی بهتربود. ماشالل...
نویسنده :
مامان آقامحمدهادی
13:00