آقامحمدهادیآقامحمدهادی، تا این لحظه: 11 سال و 1 روز سن داره
کلبه عشقمونکلبه عشقمون، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه سن داره

عزیزترین هدیه خداوند

یکســـــــالگــــــی

خدایاشکرت اصلا باورم نمیشه یکسال گذشت وشما یکساله شدی انگار همین دیروز بود که رفتم برای زایمان. چندروز مونده بود به تولد شما من کم کم داشتم خودمو برای این روز قشنگ آماده میکردم من وبابایی تصمیم گرفتیم یه جشن کوچیک وساده برگزار کنیم ومهمونها فقط دوتا مامانبزرگها وبابابزرگها وخاله ها وزن عموت بودن کیک تولدهم خودم پختم بازله وشربت .کلی هم کادو برات اوردن دست همشون درد نکنه من وبابایی هم برای کادوی تولدت مقداری پول برات پس انداز کردیم چون وسیله واسباب بازی ولباس همه چیز داشتی مبارکت باشه عزیزم. روز8اردیبهشت شما باید واکسن یکسالگی میزدی وقتی واکسن رو زدی خداروشکر نه تب ونه درد داشتی وبه مراتب خیلی از واکسنهای قبلی بهتربود. ماشالل...
18 مرداد 1393

گلبرگ یازدهم

عزیزم ماشالله شمادیگه مردی شدی واسه خودت وکم کم داریم به یکسالگی شمانزدیک میشیم وای خدایا اصلا باورم نمیشه انگار همین دیروز بود رفتم برای زایمان. تو یازده ماهگی شما داشتی دندون در میاوردی وقرار بود دوتا مروارید سفید دیگه به دندونات اضافه بشه این دوتا مروارید دوتا دندون های جلوی بالایی بودن  آآآآآخ بمیرم خیلی زیاددرد وتب داشتی تازه سرماهم خورده بودی وخاله مریم هم چندباری زنگ زده بودکه چرانمیایی قم وقرار بود همراه مامان بزرگ وبابابزرگت بریم خونه خاله مریم تو قم. خداروشکر بعداز چند روز که بهتر شدی همراه مامانبزرگ وبابابزرگ وخاله فاطمه وخاله عاطفه رفتیم قم خونه خاله مریم شما اولین زیارتی بود که میرفتی قربون پسر خوش اخلاقم برم تو...
18 مرداد 1393

گلبرگ دهم

ماشاالله شما دیگه کوچولو موچولو نیستی دیگه بزرگ شدی والان ده ماه داری خدایا شکرت که این نی نی سالم وخوشگل رو بهم عطا کردی خدایاشکرت                                                                           اینم عکسهای ده ماهگی پسرخوشگلم.                    ماشاء اللّه لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم. ...
18 مرداد 1393

گلبرگ نهم

عزیز دردونه مامان یکی یکدونه بابا وقتی شما وارد ماه نهم از زندگیت شدی کم کم هوا سرد شدو وارد زمستون شدیم تو فصل زمستون تو خونه لباس کاموایی گرم تنت میکردم و  کناربخاری مینشستی وبازی میکردی قربونت برم عزیزم. تو نه ماهگی شما یه شب بلند وطولانی وقشنگ بود به نام شب یلدا تو این شب خانواده ها دور هم جمع میشن وجشن میگیرن وهندونه میخورن به اضافه تنقلات و انار ومیوهای دیگه ولی میگن میوه اصلی شب یلدا همون هندونه است. ماهم تو این شب قشنگ همراه بابایی وشما به خونه هردو مامان بزرگ وبابابزرگها رفتیم.وکلی خوش گذروندیم.شماهم خیلی ذوق کرده بودی چندتاعکس هم گرفتم که بعد میزارم. اولین شب یلدات مبارک پسرگلم.انشالله صدساله بشی عزیزم. &nb...
18 مرداد 1393

گلبرگ هشتم

پسر خوشگل وباهوش مامانی وارد ماه هشتم از زندگی شماشدیم وکم کم داشت پاییز تموم میشد ووارد فصل زمستون میشدیم ماتو زمستون سعی میکردیم زیاد از خونه بیرون نریم چون هواسرد بود ومیترسیدم شما خدای نکرده سرمابخوری برای اتاق شماهم یه بخاری دیواری گرفتیم وبالا تر نصبش کردیم که دستات نرسه  ونخوای اذیت کنی. توماه هشت چون شما کامل میتونستی بشینی اروم مینشستی وبااسباب بازیهات بازی میکردی قربون پسر اروم و نازم برم.                                        &nbs...
12 مرداد 1393

گلبرگ هفتم

خدایا شکرت کوچولوی مامانی کم کم داره بزرگ میشه وارد ماه هفتم از زندگی شما شدیم عزیزم توی ماه هفت دوتا مرواریدهای پایین کاملا معلوم بود وقتی میخندیدی کامل   دندون های موش موشیت پیدابود قربونت برم شمابرای این دوتا دندون خداروشکر تب نکردی فقط انگار درد داشتی وهرچیزی که اطرافت بود به دندون میگرفتی ومدام غر غر میکردی.                                                   عزیز دل مامانی شما تواین ماه دیگه کامل میتونستی بشینی ودیگه لازم نبود که به پشتی یا دیوار تکیه بدی....
12 مرداد 1393

گلبرگ ششم

پسر خوشگل وتپل مپل مامانی قربون اون خندهات برم شما وارد ماه ششم از زندگیت شدی  با واردشدن شما به شش ماهگی وارد ماه محرم وماه عزاداری اباعبدلله  شدیم   وروز8 محرم هم روز حضرت علی اصغر هست وتو اون روز مامانا نی نی هاشونو سبز پوش میکنن ودر مراسم شیرخوارگان که به یاد طفل شش ماهه امام حسین برگزارمیشه شرکت میکنن.ما هم تو اون روز شما رو سبز پوش کردیم ورفتیم توی مراسم وشمارو بیمه علی اصغر کردیم. انشالله همیشه اماام حسین وطفل شش ماهش پشت پناهت باشه عزیزم. انشالله عکس سبز پوشت هم میگذارم. تقدیم به حضرت علی اصغر طفل شیرخواره آقا اباعبدالله الحسین اي تير، خطا كن! هدفت قلب رباب است يا حنجرة سوختة تشنة&...
10 مرداد 1393

لالایی

لالایی برای پسر عزیزم لالا لالا گل ریحون                                دوتا فال و دوتا فنجون توی فنجون تو لیلی                                 تو خط فال من مجنون لالا لالا گل خشخاش                   &n...
9 مرداد 1393

گلبرگ پنجم

خدایا شکرت پسرم داره بزرگ میشه فداش بشه مامانی. ماه پنج بودکه دیگه کامل سینه خیز میرفتی ودستت رو به وسایل دور اتاق میرسوندی وتازه داشت شیطنتها شروع میشد.برای اینکه راحتتر بتونی جابجا بشی گذاشتمت تو روروئک وکم کم پاهاتو به زمین فشار میدادی ومیرفتی جلو تااینکه یه هفته ای شد دیگه رفتن با روروئکو کامل یادگرفتی.قربون پسر باهوش وزبر وزرنگم برم.                                                                                ...
9 مرداد 1393